آرینآرین، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره

فرشته مامان و بابا

سونوی ماه 9

امروز 6 اسفند برای آخرین بار به امید خدا رفتم سونو و روی ماه آرین مامان رو دیدم. خدارو شکر همه چیز خوب بود و سه هفته دیگه تو بغل مامان و بابایی. توی سونو 3 ساعت معطل شدیم و آرین هم تا تونست لقط زد و منم که داشتم خفه می شدم. بالاخره اومدم خونه و حسابی گرسنم شده بود و فشارم افتاده بود. یه چیزی خوردم تا بابایی بیاد. برای بابایی هم یه کم فیله درست کردم. بابایی آیینه برای دستشویی خریده بود و لوستر رو هم درست کرده بود و اومد خونه. الان هم داره نصبشون میکنه. خدا همه بچه های مریض رو شفا بده و همه مامان هایی که مشکل دارن رو خوب کنه و نینی هاشون هم به سلامتی به دنیا بیان. ...
6 اسفند 1392

هفته 35 بارداری

توی هفته ی گذشته کلا خونه تکونی داشتیم و خرید و از این کارا. هر چند خونه هنوز به هم ریخته هست. امروز پرده اتاق آرین رو آوردن اما برگردوندمش تا مدلشو عوض کنن. مامانی اومد پپشم تا تنها نباشم .سمیه و زندایی پروینت هم امروز اینجا بودن. داریم به آخرای سال نزدیک میشیم و به آخرای بارداری. امیدوارم این 3 هفته هم به خوبی و خوشی تموم بشه و تو سلامت به دنیا بیای.
4 اسفند 1392

هفته 34 بارداری

کلی نوشتم یه هو همش پرید. هه . داشتم مینوشتم  که هفته 34 هم تموم شد الان هم توی هفته 35 هستیم. خونه تکونی هم داره تموم میشه. توی خونه بمب ترکیده. همه چیز به هم ریختست . پسر مامان یه هو عجله نکنی ها. بابایی لوسترت رو خرید و نصب کرد. به لطف شما برای اتاق خواب خودمون هم یکی خرید. اما لوسترت خیلی بامزست. امروز رفتم برای خودم لباس راحتی خریدم. جیگرتو که با اومدنت خونمونو پر از هیجان کردی. خاله لیلا و الهه ( همسایه هامون و فامیل های بابایی هستن) با عمه مریمت این هفته اومدن دیدنت برات هم پول کادو آوردن تا برات اسباب بازی های جیگر بگیرم. موچ موچ  اینم لوسترت.   ...
29 بهمن 1392

آخرای بارداری و سختی هاش

کم کم که دارم ماه هشت رو تموم میکنم دیگه سنگین تر تر می شم و انگار تازه دارم میفهمم باردام. آرین مامانی هم زورش زیادتر شده و جاش تنگ تر و امشب حسابی بازی میکنه و دل مامان درد میگیره. دیروز برای خرید پرده رفتم. امروز هم رفتم چند تا قابلمه خریدم بر ای خودم       گفتم عیدی ظرفامون تمیز باشه. دیگه توان خرید رفتن ندارم. خسته میشم و شب خوابم نمیره. احساس میکنم روزها تند تند میره و من هیچ کاری نکردم. مخصوصا که دیگه خودت هم نمیتونی درست حسابی کار کنی. به همه باردارها توصیه میکنم کاراشونو برای 2 ماه آخر نذارن که استرس زا و خسته کنندست. ...
24 بهمن 1392

هفته 32 بارداری و بارش برف

سلام پسمل گلم امروز 32 هفته هم تموم شد و ما رفتیم دکتر صدای ناز قلبتو شنیدیم. همه چیز خوبه فقط قکر کنم یه کم سرما خوردم از کمر به پایین درد داشتم نمیتونم از جام بلند بشم. قرص خوردم و الان بهترم. امروز بالاخره تهران هم سفید پوش شد و برف اومد. مامان جرات نداره بره بیرون خیلی سرده و میترسم بدنم دوباره درد بگیره.  دوست دارم بای ...
21 بهمن 1392

اتاق آرین

کم  کم داره اتاق آرین مامان اماده میشه. 18 بهمن کاغذ دیواری اتاق رو زدند و 20 بهمن هم کمد و تخت رسید. چه اتاق اروم و جیگری شده. مامات طاقت نداشت همون دیشب با اینکه داشتم از پا  درد می مردم بازم چند تا از لباس هاتو چیدم. صبح هم بیدار شدم و دیگه خوابم نرفت و بقیشو چیدم. پرده  و تشک و فرش مونده که سعی می کنیم این هفته تمومش کنیم. اگه تنبلی نکنم عکساشو میگیرم.  اینم عکس بعد 6 ماه:         بقیه رو در ادامه ببینید:         ...
21 بهمن 1392

هفته33 بارداری

33 هفته گذشت. اولش فکر می کنی وای کی تموم میشه هر هفته روی تقویمت یه چوب خط میندازی.  هفته ها رو می شماری. اما آخراش شاید یه روز  هم یادت بره که تو کدوم هفته ای. هر چند به اخر ماه 8 که می رسی دیگه روزها هستند که به شماره می افتند. کمتر از 40 روز دیگه مونده که آرین مامان به امید خدا بیاد تو بغلمون.  از خدا می خوام به تمام کسایی که آرزوی یه نی نی کوچولو دارند اگر صلاح می داند زودتر این موهبت رو بده. امیدوارم تموم کسایی که التماس دعا داشتند زودتر به آرزوها شون برسند و خدا به همه مریضها سلامتی بده به بابای مهربونم به عمه فاطمه آرین که یه عمل داشته و همه کوچولوهایی که مریضند.  خدایا تو چقدر بزرگی و ما چه نا شکر. ما رو...
21 بهمن 1392

هفته 31 بارداری

بله 31 هفته هم گذشت داریم به وسطهای ماه 8 می رسیم. این هفته عمه ها و زن عمو و مادربزرگت برای دیدنمون اومدن خونمون. برات دو تا ماشین ریموت و یه ادم آهنی آوردن و مادربزرگت هم پول داد. وسایلی هم که برات خریده بودم نشونشون دادم. فرداش هم با عمه مریمت رفتیم خ سهروردی برای کاغذ دیواری و فرش. یه کاغذ دیواری با فرش طرح خرس دیدم آبی ملوس. با بابایی میریم برات سفارش میدیم.  امروز تو خونه موندم. عجب هوایی شده بالاخره بعد از چند ماه الودگی هوا امروز هوا بهاری شده. باد میاد و آسمون پیدا شده. دلم میخواست می رفتم بیرون. اما توان ندارم . شاید عصر برم برای دیدن پرده برای اتاقت. راستی مامان همه درساشو قبول شد....   ...
9 بهمن 1392

غربالگری مرحله 2

جواب آزمایش غربالگری مرحله دوم هم حاضر شد. رفتم دکتر همه چیز خوب و اوکی بود، خدا رو شکر. نی نی جونم حالت خوبه. این روزها داری قوی تر میشی و بیشتر تکون های کوچیکت رو حس می کنم.الهی فدات بشم جوجوی مامان. ...
9 بهمن 1392