آرینآرین، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره

فرشته مامان و بابا

اولین فرنی خوردن آرین

جمعه 3 مرداد 1390. مامان فرنی درست کرده . بابا هم اماده عکس گرفتن . قاشق به طرف آرین میره و بابا فلش میزنه. آرین متعجب.  اینا چیکار میکنن...   و در حالی که مبهوتم  و اما فرداش... ...
1 شهريور 1393

آرین در ماه پنجم زندگانی

5 ماهگیت هم مبارک عزیزم این ماه بسیار ماه شلوغی بود اوج گرما و شروع غذای کمکی و گردش های مامان و آرین. خدا رو شکر که همه چیز به خوبی گذشت. از اول این ماه آرین خوردن غذا رو با فرنی شروع کرد از یک قاشق تا 10 قاشق رسیدیم بعد هم شیر برنج و حریره و آب سیب و هویج پسر خوبمون بد غذا نیست و  زیاد اذیت نمیکنه. این ماه چند تا مهمونی هم رفتیم و کمی هم گردش کردیم. 29 مرداد هم سالگرد ازدواج من و بابایی بود. پنج سال از اون روز خوب گذشت آرین جونم این ماه خیلی کارای جدید یاد گرفتی و دیگه متوجه همه چیز میشی. یکی از چیزهای مورد علاقت تماشای تی ویه. و البته کنترل ها.... آخرای این ماه غلطیدن رو یاد گرفتی ا...
27 مرداد 1393

آرین 4 ماهه شد

عزیزم امروز 4 ماهه شدی .  عزیزکم  دیگه داری بزرگ میشی و از همه چی سر در میاری. دیگه گریه کردن هم بلد شدی. تنها نمیمونی. باید همش بغل بشی. بعضی وقت ها هم کلافم میکنی از بس ناآرومی میکنی. ترسیدم مریض باشی.  امروز بردمت  دکتر. خدا روشکر چیزی نبود. وزنگیریت هم خوب بود. هر چند خیلی بد شیر میخوری و کمی اسهال داشتی. یکی از میمیهای  مامان هم عفونت کرده و خیلی درد داشت . فردا هم باید بریم برای واکسن  . ان شاا... درد نداشته باشی.                          ...
31 تير 1393

اولین سفر آرین به شمال

چهارشنبه 24 تیر اولین سفر آرین رقم خورد. خوش گذشت. هر چند کمی سخت بود و نگران بودیم که مریض بشی. اما خدا رو شکر به خیر گذشت...                   ...
31 تير 1393

آرین شی شی نمیخوره!!!!

این هفته رفتیم دکتر. خوب وزن نگرفته بودی. نمیدوم چرا. از بس تو شیر خوردن تنبلی میکنی. 5 دقیقه می خوری می ری پی کارت. برای همین مامان از دیروز گیر داده تند تند بهت شیر میده. تو هم زیر و رو میری که نمی خورم  باید شیر هم بدوشم با قاشق یا قطره چکون بهت بدم. اینجوری در حال بازی یه کم می خوری.  باید خودمم بهتر غذا بخورم. چهل روزگی سونو کلیه داده بودی و فولنس خفیف نشون داده بود که البته دکتر گفت شاید هم خوب سونو نشون نداده و چیزی نباشه. برای همین باید بعد 3 ماهگی دوباره سونو و ازمایش می دادیم. خداروشکر سونوت خوب بود. باید ازمایشت رو هم انجام بدم. شیرینم همیشه خوب باش. آرین کتاب می خونه!!! آرین غرق تماشای تی ...
18 تير 1393

میمیرم برای خنده هات

  مامان قربونت بره الهی. این روزها تو دل برو تر شدی و کارای جدید می کنی. دیگه با هم دد میریم. دیروز هم با بابایی جون رفتیم پارک.عزیزکم دوست دارم.     ...
15 تير 1393

آرین 3 ماهه شد

                                                                         به امید خدا آرین جون 3 ماهه شد. خدا جون شکرت.                                                           سه ماهگیت مبارک مامانی.                            ...
31 خرداد 1393

آرین دست به کار شد

این روزهای آخر 3 ماهگی از سایت www.dreamenglish.com  براش آهنگ و شعر ها رو دانلود کردم و روزها گوش میدیم. آرین داره تمرین میکنه که وسایلو با دستاش بگیره البته به کمک من تو دستش نگه میداره و با افتخار میبره تو دهنش و مک میزنه. اگر هم از دستش بیفته یا نتونه تو دهنش ببره عصبانی میشه و میزنه زیر گریه... تایم های دیگه هم خودش هر دو دستش رو با کمک هم میبره طرف دهنش تا مک بزنه. با این کارها خارش لثه هاش بهتر شده یا اینکه یادش میره آخه سرش شلوغه!!! دیروز که روی شونم بود و دو تا دستش رو زیر چونش گذاشته بود شروع کرد به مک زدن مچش ... وقتی جلوشو گرفتم که دیگه دستش رو کبود کرده بود!!!!               &nb...
29 خرداد 1393

این روزها

عزیز دل مامان این روزها خیلی زود میگذره. ما با هم روزهای خوبی رو می گذرونیم. مامان حرف زدن رو باهات تمرین میکنه تو هم عاشق اینی که یکی باهات حرف بزنه. کلی ذوق می کنی و شروع می کنی به صدا در آوردن. غیر از اوقوم، ما و بو هم یاد گرفتی. با آویز موزیکالت هم که کلی پا میزنی و می خندی.  این روزها بیشتر و بیشتر خدا رو شکر می کنم که تو رو به ما داده و روز به روز برامون شیرین تر میشی.  
24 خرداد 1393