آرینآرین، تا این لحظه: 10 سال و 8 روز سن داره

فرشته مامان و بابا

عزیز دل مامان این وبلاگ اولین هدیه من به توست. از لحظه اومدنت زندگی من و بابایی قشنگتر شده.دوست داریم .

آرین ۶ ساله

آرین الان شش سالشه و یه هفته دیگه می‌ره کلاس اول... امسال کرونا آمده و همه چیز عوض شده ...پس مدرسه ای هم به اون معنا نیست. مهد رو خداروشکر از ۴.۵ سالگی رفته و یکسال هم پیش دبستان. پسرک دندونای بالاش افتاده و داره در میاد.  ...
5 شهريور 1399

بدون عنوان

سلام. آرین جون ما الان شیشه به دستو دنت خوران بغل من خابیده و کارتون میبینه. از این لحظات آروم کم داریم. تو این ماه آرین شروع کرده جمله بیشتری بگه و کلمات رو پشت سر ما ادا میکنه. این هفته گذشته برف و سرمای شدیدی بود . فعلا که خوبه و تعطیلات آخر ماه صفره. ما هم یه آش رشته نذری پختیم واسه سلامتی آرین جوون..
9 آذر 1395

بعد از یکسال

سلام  نهم مرداده ساعت دو شب..... به سرم زد بیام وبلاگت باورم نمیشه خیلی وقته نیومدم....😕😕 آخه مگه وقت میکنم با وجود توی وروجک.  الانم یه خواب نازی. تو خونه لپتاب دیگه ممنوعه چون شما امون نمیدی. چقدر دلم واسه اینجا تنگ شده. واقعا اگه این خاطراتو ننوشته بودم یادآوریش بعد سالها سخت میشد. امیدوارم همینطور باقی بمونه. این یک سال واقعا پر بود از تکاپو . جشن دو سالگیت هم گرفتیم.    متاسفانه دوم خرداد توی خونه خوردی زمین و پای چپت شکست.... یکماه گچ گرفتیم خیلی سخت بود و واقعا هر دوتامون اذیت شدیم.😢😢 خداروشکر الان بهتری و بازم راه افتادی. خداکنه همیشه سلامت باشی پسرم.  عکساتم لود نمیشه دفعه دیگه حتما میزام...
9 مرداد 1395

آرین 12 ماهه شد...

یک سالگیت مبارک عزیز دلم آرین جان از این پس هر سال با تولد تو بهار هم به خونه ما میاد و سال هامون نو میشه. چی قشنگ تر از این. سالگرد تولد فرشته زمینی ما با نو شدن بهار هدیه ایست که هر سال بابتش شکرگزار خداوند بزرگیم. نفس کشیدن تو این بهار در کنار تو نعمتیه که وصف نشدنیه. ما همیشه برای سلامتیت دعا می کنیم و از او می خواهیم همیشه کنارمون باشی و آینده ای زیبا داشته باشی. دوستدارت مامان و بابا ...
23 فروردين 1394

یازده ماهگی

این ماه مامان وقت نکرد زود برات بنویسه . آخه اصلا نمی ذاری پای لپ تاب بیام تو زودتر از من موس رو میگیری و حالا هم که پشت سر هم دکمه خاموش و روشن رو میزنی. آخرشب هم که من اینقدر خستم حس ندارم.  حالا 4 تا دندون داری. غذات بهتر شده . دکتر هم رفتیم قد و وزنت خدارو شکر خوب بود. روز به روز شیرین تر میشی جوجوی من. راه رفتن کنار مبل ها و رفتن روی میز رو خوب یاد گرفتی.دیگه عکس های خودتو و ما رو میشناسی و با دست نشون میدی. مو ها تو با برست شونه میکنی. جلوی آینه ادا در میاری و خودتو برانداز میکنی. موقع غذا خوردن باید یه بشقاب و قاشق برات بیارم تا بذاری بهت غذا بدم. عاشق آب بازی. اگه فرصت پیدا کنی بعد از آب خوردن دستت میره تو لیوان و کلی ذوق میک...
16 اسفند 1393

ده ماهگی آرین

اول دی ماه، مامان با دیدن یه سفیدی روی لثه هات انتظارش به پایان رسید و بالاخره مرواریدی که مدت ها بود واسه اومدنش بی قرار بودی نمایان شد. و تا پایان ماه هم دو تا دیگه از دندون های بالات هم در اومد که البته زودتر از دندون پایینت رشد کرد و هنوز یکی از پایینی ها در نیومده. مامان هم تو این ماه امتحان داشت و حسابی سرم شلوغ بود. مامان بزرگ خیلی کمکمون کرد و از تو نگهداری کرد تا من درس بخونم. بعد از امتحان ها هم برای گرفتن جشن دندون آماده شدیم. و با کمک سمیه و زندایی و مامان بزرگ کارها رو کردیم و پنج شنبه دوم بهمن برات آش پختیم و یه مهمونی گرفتیم. ان شالا که همیشه دندونات سالم باشه و غذاهای خوشمزه باهاشون بخوری.  کادو های قشنگی هم گرفتی و بعد...
4 بهمن 1393

آرین 9 ماهه شد

اولین پاییز زیبای عمر تو گذشت و نه ماه از روزهای قشنگ زندگیت سپری شد. از اونجایی که تو همه کارات با مناسبت ها هماهنگه با تموم شدن پاییز و گذشتن شب  یلدا که اولین یلدای تو بود و ما هم در کنار تو لذت بردیم  با  باز کردن چشم مون تو اولین روز زمستون یه اتفاق خوب دیگه هم افتاد: اولین دندون مرواریدیت نیش زد و از زیر لثه های قرمزت بیرون اومد. مبارکت باشه عزیزم.      ...
4 دی 1393

پاییز در گذر است

من و آرین داریم با هم روزهای آخر پاییز رو میگذرونیم. اربعین برای حلیم پزون رامین رفته بودیم. اما زود برگشتیم چون آرین جون خواب بود و منم خوابم می یومد. امروز هم بعد مدت ها دست به آرد شدیم و بیسکوییت کره ای درست کردیم!!! گفتم دستم راه بیفته تا برای جشن دندونی آرین اماده بشم. البته فعلا که دندون آرین قصد بیرون اومدن نداره!!! حالا می خواد بذاره ماه دیگه که من امتحان دارم.  الام هم آرین داره شیطونی میکنه نمیذاره عکس بذارم. هر وقت می یام پای لپ تاب گیر میده بیاد دست کاری کنه. 
23 آذر 1393