آرینآرین، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره

فرشته مامان و بابا

اتاق آرین

کم  کم داره اتاق آرین مامان اماده میشه. 18 بهمن کاغذ دیواری اتاق رو زدند و 20 بهمن هم کمد و تخت رسید. چه اتاق اروم و جیگری شده. مامات طاقت نداشت همون دیشب با اینکه داشتم از پا  درد می مردم بازم چند تا از لباس هاتو چیدم. صبح هم بیدار شدم و دیگه خوابم نرفت و بقیشو چیدم. پرده  و تشک و فرش مونده که سعی می کنیم این هفته تمومش کنیم. اگه تنبلی نکنم عکساشو میگیرم.  اینم عکس بعد 6 ماه:         بقیه رو در ادامه ببینید:         ...
21 بهمن 1392

هفته33 بارداری

33 هفته گذشت. اولش فکر می کنی وای کی تموم میشه هر هفته روی تقویمت یه چوب خط میندازی.  هفته ها رو می شماری. اما آخراش شاید یه روز  هم یادت بره که تو کدوم هفته ای. هر چند به اخر ماه 8 که می رسی دیگه روزها هستند که به شماره می افتند. کمتر از 40 روز دیگه مونده که آرین مامان به امید خدا بیاد تو بغلمون.  از خدا می خوام به تمام کسایی که آرزوی یه نی نی کوچولو دارند اگر صلاح می داند زودتر این موهبت رو بده. امیدوارم تموم کسایی که التماس دعا داشتند زودتر به آرزوها شون برسند و خدا به همه مریضها سلامتی بده به بابای مهربونم به عمه فاطمه آرین که یه عمل داشته و همه کوچولوهایی که مریضند.  خدایا تو چقدر بزرگی و ما چه نا شکر. ما رو...
21 بهمن 1392

هفته 31 بارداری

بله 31 هفته هم گذشت داریم به وسطهای ماه 8 می رسیم. این هفته عمه ها و زن عمو و مادربزرگت برای دیدنمون اومدن خونمون. برات دو تا ماشین ریموت و یه ادم آهنی آوردن و مادربزرگت هم پول داد. وسایلی هم که برات خریده بودم نشونشون دادم. فرداش هم با عمه مریمت رفتیم خ سهروردی برای کاغذ دیواری و فرش. یه کاغذ دیواری با فرش طرح خرس دیدم آبی ملوس. با بابایی میریم برات سفارش میدیم.  امروز تو خونه موندم. عجب هوایی شده بالاخره بعد از چند ماه الودگی هوا امروز هوا بهاری شده. باد میاد و آسمون پیدا شده. دلم میخواست می رفتم بیرون. اما توان ندارم . شاید عصر برم برای دیدن پرده برای اتاقت. راستی مامان همه درساشو قبول شد....   ...
9 بهمن 1392

غربالگری مرحله 2

جواب آزمایش غربالگری مرحله دوم هم حاضر شد. رفتم دکتر همه چیز خوب و اوکی بود، خدا رو شکر. نی نی جونم حالت خوبه. این روزها داری قوی تر میشی و بیشتر تکون های کوچیکت رو حس می کنم.الهی فدات بشم جوجوی مامان. ...
9 بهمن 1392

غریالگری 1 و دیدن نینی

آخ بالاخره روزش اومد... دیشب درست نخوابیدم. کابوس میدیم هر شبی که میخوام بیام تو رو ببینم درست خوابم نمیره مامانی. آزمایشگاه نیلو ساعت 10 تا 11 انتظار برای تست خون .... 11 تا 2 هم سونوی شاکری در انتظار دیدن عزیزم... اونجا کلی با مامانای دیگه گپ زدیم.بابایی هم ساعت 12.30 رسید. خدایی خیلی استرس داشت. وای درست شده بود مثل روز عروسیمون. چشماش  برق میزد و دستاش یخ کرده بود. منم دلداریش میدادم.  نفر 31 رو خوندن با بابا رفتیم توی اتاق......  وای توی مانیتور یه گومبوس ظاهر شد چقدر ناز و توپولی بودی، دکتر یه دفعه گفت نینیمون  دختره !!!! من که از وقتی تو رو دیده بودم ذوق زده بودم و میخندیدم نیشم بازتر شد و...
9 بهمن 1392

خرید سیسمونی 2

جمعه 4 بهمن با مامان بزرگ و زندایی پروین و دختر داییت رفتیم خیابون بهار برای خرید بقیه وسایلت. از ظهر تا ساعت 6 گشتیم و بالاخره همه رو خریدیم. مامان خیلی وسواس خرید داره برای همین خیلی طولش میده تا انتخاب کنه و همه رو خسته می کنه. با نظر بقیه بالاخره راضی شدم و یه کالاسکه خوشگل نسکافه ای Mon برات خریدم با یه روروئک آبی جیگر که ننو هم میشه . ست رو تختیت هم مادرکر گرفتم که با یه دست دیگه پتو و تشک و قنداقت که همه ست هستند . چند دست لباس دیگه هم خریدم. با ست حوله و وان حموم و مینی واش. کلی هنر کردم این همه رو تو یه روز خریدم. دست همه درد نکنه. دیگه خرید وسایل خرده تموم شد. فقط اسباب بازی مونده با فرش و لوستر و کاغذ دیواری  و پرده و...
5 بهمن 1392

خرید سیسمونی

مامانی قربونت بره که دیگه حسابی تو دل من توپ بازی می کنی و یه وقت هایی میگم اون تو چه خبره عجب وولایی میخوری و وقتی می بینی مامان قربون صدقت میره و نازت میکنه خوشت می یاد و بیشتر لگد می زنی. الهی قریونت برم. خدا به همه مامانا و نی نی هاشون سلامتی بده. دیگه خرید خرده ریزا و لباس هات تقریبا تموم شده و دیروز با عمه مریمت هم رفتیم یه بار دیگه مدل تخت و کمد هایی که دیده بودیم رو یه بار دیگه برانداز کردیم و به این نتیجه رسیدم که مدل کارمل یاسمین رو برات بخرم. اگه بابایی امروز وقت کنه بره سفارش بده . اخه بابایی یه کمی حال نداره. دعا کن زور خوب بشه.   اینم عکسش. ست رو تختیت هم میخوام کرم بگیرم و احتمالا کاغذ دیواری لیمویی یا کرم. باید ...
4 بهمن 1392

30 هفتگی

30 هفته از بارداری گذشت. تا چشم به هم میزنی تموم میشه!! توی این هفته با مامانم رفتیم بهار و خرده ریز ها و لباس ها رو خریدیم. برای تخت و کمد هم رفتیم یافت آباد و دلاوران اما هنوز به جمع بندی نرسیدم. خیلی کار سختیه! دیگه سنگین شدم و گشت زدن خیلی سخته. سعی می کنم تو این هفته تخت رو هم سفارش بدیم و بریم سراغ کاغذ دیواری و فرش و خرید گهواره و روروئک.
1 بهمن 1392

هفته 28 و 29 بارداری

این دو هفته درس میخوندیم و امتحان داشتیم. بالاخره تموم شد و دوران سخت امتحانا هم تموم شد. الان کمرم خیلی درد گرفته چون 3 روز پشت هم امتحان داشتم... ایشالا کم کم میریم خرید.  ...
27 دی 1392

27 هفتگی و حواسپرتی مامان

سلام مامانی 27 هفته هم تموم شد و به امید خدا وارد هفته 28 شدیم. دیگه خوب تکون میخوری و بعضی وقت ها هم لجبازی میکنی ...هر چی میگیم یه تکون بنما هیچ از جات وول نمیخوری. میدونی این هفته مامان چه خرابکاری کرد ....  روزها رو با هم قاطی کردم و روز امتحانم که به خاطرش کلی به تو و بابایی زحمت دادم رو اشتباه به جای یکشنبه فکر کردم دوشنبه هست و از امتحان جا موندم ............................................. چه مامان حواس پرتی به کسی نگی حتما حکمتی بوده دیگه فدای سرت تو سلامت باشی بازم مامان درس میخونه.   ...
10 دی 1392