آرینآرین، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره

فرشته مامان و بابا

کارای آرین در شش ماهگی

عزیز دل مامان این ماه کارای زیادی یاد گرفته: پاهاش رو با دست هاش میگیره. میتونه با کمک بالش بشینه. تاتی میکنه . از همه جای خونه سر در میاره و همه چیزو لمس میکنه. کاغذای مامان رو پاره میکنه. عاشق دستمال کاغذی و جعبه اونه. توی روروئک روی جامپرش وامیسته و کلی مامان براش ذوق میکنه. داره حروف صدادار رو تمرین میکنه : با بو ما د. مخصوصا وقتی غذا می خوره. صبح ها با بابایی تمرین غلت زدن میکنه . کمی سینه خیز به این طرف و اون طرف میره. آهنگ ها و شعرهای لالایی و انگلیسی رو خوب میشناسه مخصوصا مامان خرگوش ، مزرعه و ... که کلی براشون ذوق می کنه و با دقت گوش میده. صدا درآوردن با آب دهن از کارای مورد علاقشه. گرفتن مو،بینی و صورت رو هم بلد شدی!!!  ...
25 شهريور 1393

درد دل مامان

آرین عزیزم روزگارت پر از شادی و سلامتی دلم گرفته امشب. گفتم با تو درد دل کنم. جیگر مامان الان خوابی. این روزها با تو احساس میکنم مسوولیت این زندگی برایم بیشتر و بیشتر شده. بعضی وقت ها خسته ام و درمونده از ناتوانایی هایم. کمال گرایی جزوی از وجود آدم هاست و من گاهی زیادتر از همیشه میخوام کامل باشم. و این یعنی یه روز میشکنی. مگر اینکه به روی خودت نیاری و فقط بشه خطوط گذر زمان رو روی پیشونیت ببینی. اما من فقط میخوام مادر باشم نمی خوام یه روزی بیاد که فرسوده تر از این باشم که نتونم همراهت باشم. وقتی با مهربونی و عشق نگاهم میکنی برایم دعا کن.  ...
14 شهريور 1393

اولین فرنی خوردن آرین

جمعه 3 مرداد 1390. مامان فرنی درست کرده . بابا هم اماده عکس گرفتن . قاشق به طرف آرین میره و بابا فلش میزنه. آرین متعجب.  اینا چیکار میکنن...   و در حالی که مبهوتم  و اما فرداش... ...
1 شهريور 1393

آرین در ماه پنجم زندگانی

5 ماهگیت هم مبارک عزیزم این ماه بسیار ماه شلوغی بود اوج گرما و شروع غذای کمکی و گردش های مامان و آرین. خدا رو شکر که همه چیز به خوبی گذشت. از اول این ماه آرین خوردن غذا رو با فرنی شروع کرد از یک قاشق تا 10 قاشق رسیدیم بعد هم شیر برنج و حریره و آب سیب و هویج پسر خوبمون بد غذا نیست و  زیاد اذیت نمیکنه. این ماه چند تا مهمونی هم رفتیم و کمی هم گردش کردیم. 29 مرداد هم سالگرد ازدواج من و بابایی بود. پنج سال از اون روز خوب گذشت آرین جونم این ماه خیلی کارای جدید یاد گرفتی و دیگه متوجه همه چیز میشی. یکی از چیزهای مورد علاقت تماشای تی ویه. و البته کنترل ها.... آخرای این ماه غلطیدن رو یاد گرفتی ا...
27 مرداد 1393

آرین 4 ماهه شد

عزیزم امروز 4 ماهه شدی .  عزیزکم  دیگه داری بزرگ میشی و از همه چی سر در میاری. دیگه گریه کردن هم بلد شدی. تنها نمیمونی. باید همش بغل بشی. بعضی وقت ها هم کلافم میکنی از بس ناآرومی میکنی. ترسیدم مریض باشی.  امروز بردمت  دکتر. خدا روشکر چیزی نبود. وزنگیریت هم خوب بود. هر چند خیلی بد شیر میخوری و کمی اسهال داشتی. یکی از میمیهای  مامان هم عفونت کرده و خیلی درد داشت . فردا هم باید بریم برای واکسن  . ان شاا... درد نداشته باشی.                          ...
31 تير 1393